به خدا سوگند فردا در کمین او مىنشینم و سنگى را در کنار خود مىگذارم و هنگامى که محمّد سر به سجده مىگذارد سر او را با آن مىشکنم. فرداى آن روز رسول خدا براى نماز وارد مسجد الحرام شد و میان رکن یمانى و حجر الاسود براى نماز ایستاد. گروهى از قریش که از تصمیم ابوجهل آگاه بودند به فکر فرو رفته بودند که آیا ابوجهل در این مبارزه پیروز مىگردد یا نه؟ پیامبر سر به سجده نهاد دشمن دیرینه او از کمینگاه برخاست و نزدیک پیامبر آمد ولى چیزى نگذشت که رعب عجیبى در دل او پدید آمد لرزان و ترسان با چهره پریده به سوى قریش برگشت همه جلو دویدند و گفتند چه شد اباحکم؟ وى با صداى بسیار ضعیف که حاکى از ترس و اضطراب او بود گفت منظرهاى در برابرم مجسم گشت که در تمام عمرم ندیده بودم از این جهت از تصمیم خود منصرف گشتم.
جاى گفتگو نیست که نیرویى غیبى به فرمان خدا به کمک برخاسته و چنین منظرهاى را بوجود آورده بود. وجود پیامبر را طبق وعده قطعى الهى إنّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئینَ (15حجر/95) ما تو را از [شر] ریشخندکنندگان کفایت [و حمایت] مىکنیم.
ما از شر مسخره کنندگان تو را نگاه مىداریم از گزند دشمنان حفظ کرده است
نظرات شما عزیزان: